شما اینجا هستید

خبرخوان » خلوتی در عزای مادر

دکتر لیلا اسدی

در حرم آقا علی بن موسی الرضا بودم آرام آرام به ضریح مضجع ایشان نزدیک شدم آنقدر که دستم را به ارادت امامم  به ضریح زدم  کمی مکث کردم بی توجه ازهمه سر و صداها  گفتم آقاجان در اذن دخول بحرم شریف شما نوشته شده که شما صدای زائر و مهمان خودرا می شنوید اورا می بینید به احوالات درونی و بیرونی او آگاهید به شما عرض کردم  آقاجان مثلا اگر قدم برچشم من بگذارید و به منزل من بیایید و من بهترین پذیرایی رااز  شما بعمل آورم و من خودم را به شما نشان ندهم  آن پذیرایی مقبول شماست مسلما که نیست به این لحاظ   که شما  آمدید  مرا ببینید !
درحالی که اشک امانم نمی داد عرض کردم یابن فاطمه یابن رسول الله آیا سزاست که من از فرسنگها راه به دیدار شما بیایم ومن شما را نبینم صدایتان را نشنوم  چقدر من بیچاره ام که بخاطر آلودگی باطن  رخ زیبای شما رانمی بینم   دلم شکست شروع به خواندن روضه حضرت زهرا کردم.
گفتم آقاجان
فاطمه ى زهرا علیهاالسلام، مادرتان  شبانه  برای حقی که از مولایمان امیرالمومنین غصب شده بود به در خانه هاى مهاجرین و انصار می رفت و می فرمود اى مهاجرین و انصار! به یارى خدا بشتابید. من دختر پیامبر شما هستم و شما با آن حضرت بیعت کرده اید که از او و فرزندانش مثل خود و فرزندانتان دفاع کنید! بنابراین بر تعهدات خویش عمل نمایید.
اما آنها در خانه شان را  با آن که می دانستند  دختر رسول خدا و پاره تن اوست به روی مادر عزیزتان می بستند و چقدر دیدن این مناظر برای امیرالمومنین علی سخت و دشوار بود و  خدا ی عزوجل می داند از آن بی اعتناییها در دل  زهرای مرضیه   چه می گذرد زهرایی  که خداوند با صمیمیت بسیار برای معرفی اهل کسا به ملائک چنین می فرماید هُمْ فاطِمَهُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها
که نشان از آن دارد زهرا برای  اهل آسمان آنچنان مشهورو محبوب  است که جملگی در تقدیس او هستند. آن جاهلان چگونه آن دل عرشی را بدرد آوردند و آنها حقیقتا  خدار ا خشمگین می کردند
همانطور که روضه می خواندم شنیدم یکی از زائرین می گفت
آقاجان من می دانم شما به ما بی اعتنا نیستید آخر ما به درخانه فرزند فاطمه آمده ایم مگر می شود فرزند او در را به روی ما بازنکند
نگاهش کردم  واو را خطاب قرار دادم  اگر در را به روی شما می بستند شما فی الحال مقابل آقا نبودید  برای عرض ارادت
روبه ضریح کردم، گفتم آقاجان روز اول فاطمیه اولین روضه حضرت مادر  را مقابل ضریح شما خواندم به گلهای بالای ضریح آقا نگاه کردم
گفتم یا صاحب الزمان خدارا مقابل مولایم علی بن موسی الرضا شاهد می گیریم که طبق فرمایش شما ایشان را سه بار به  حضرت زینب قسم دادم و گریستم و فرج شما را خواستم  جمله ام تمام نشده بود که  جمعی از بانوان  زائر و خادمان که در اطراف من بودند شروع کردند به قرائت دعای فرج، دوباره دستم را به ضریح زدم و با سوز این ابیات را به محضر  آن خاندان هدیه کردم باغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حور با خاک کوی دوست برابر نمی‌کنم.
والله والله والله که من ترک خاک بوسی این خاندان نمی کنم.

استفاده از خبر با ذکر منبع بلامانع است

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

پایگاه خبری، تحلیلی وطن آزاد