شما اینجا هستید

اخبار استانی » سماع عشق، نگاهی به دیدگاه متفاوت یلدا دوستی هنرمند جوان کشور

یلدا دوستی

عشق الهی و معانی و مراتب آن، حدیثی است مقدس در زبان پارسی و نیز در عرفان اسلامی. بینش حاکم بر بیان این کلام مقدس، بینشی عاشقانه و موحدانه است.
‎بى تردید، مولانا جلال الدین رومى یکى از عارفان بزرگ مسلمان و پرورش یافته مکتب تصوف است. او نه تنها گرایش‌هاى عرفانى پیش از خود را به خوبى مى شناخت، بلکه با آرا و عقاید فلاسفه، متکلمان و صاحبان آراى فقهى و تفسیرى نیز آشنایى داشت. انس او با آیات و احادیث نبوى و نیز آگاهى اش به تاریخ و حکایات اسلامى نیز به خوبى از مجموعه اشعار و نقل قول های او پیداست.
‎تاثیر اشعار این شاعر و عارف فرهیخته نه تنها بر هنر و ادبیات ایران بلکه بر جهان قابل مشاهده است. بسیاری از هنرمندان از جمله شاعران، نویسندگان و حتی نقاشان در آثار خود از او الهام گرفته و او را ارج و تهنیت مینمایند.
‎یکی از هنرمندانی که بسیار تحت تاثیر این شاعر بزرگ و هنر و عرفان او قرار گرفته، یلدا دوستی، نقاش و طراح جوان است. شیفتگی او از دورانی شروع شد که از طریق یکی از دوستانش با مفاهیم عرفانی آشنا میشود، به گفته وی آشنایی با عرفان و الهیات در آن دوره برایش به منزله ی یافتن گنج توسط نیازمندی بوده است و روح تشنه و رنج دیده ی او از چشمه نور مفاهیم الهی سیراب گشته است.‎او همچنین در این باره تعریف میکند که روزی به طور ناگهانی در حالی که غرق در دنیای عرفان و محسور آثار این ذاهد خردمند بودم. ‎شروع به گوش دادن ترانه ای از هنرمندی کردم که از اشعار مولانا برای متن ترانه هایش استفاده کرده بود و ناگهان جرقه ای در من شعله ور شد و شروع به طراحی اولیه برای طرحی خاص نمودم، آن طراحی بی وقفه حدود دو روز به طول انجامید و این جاری شدن الهامات به گونه ای بود که من حتی غذا خوردن و خوابیدن را هم فراموش کرده بودم، نقاشی مذکور با پاستل بر روی فوم بورد (مقوای ماکت سازی) کار شده است در حالیکه غالبا برای پاستل از مقوای مخصوص به خودش استفاده میشود اما مصادف شدن این واقعه با تعطیلات در ایران و حجوم احساساتی که مرا به نحوی به رقص با خود درآورده بودند، قدرت صبر و تعلل را از من ربوده و سبب شدند تا با استفاده از هر ابزاری مه در دست دارم ایده ام را به تصویر بکشم.

‎پس از اتمام کار او با اشتراک گذاشتن تصویر نقاشی در فضای مجازیش، از دوستان و دنبال کنندگان خود خواست تا هرکدام نامی برای کار او انتخاب کنند، که در میان آنها یکی از دوستانش که او هم با فلسفه و عرفان آشنایی داشته، اظهار میکند که نقاشی یلدا او را یاد داستانی از شمس تبریزی به نام انگشتر عقیق انداخته است.
‎در این حکایت خلیفه رقص سماع را بر مردم منع میکند و این حکم سبب میشود تا درویشی از انبوه رنج و دلتنگی برای مناجات با یگانه معشوق خود بیمار شود، سپس نزد طبیب رفته اما طبیب از روی علایم ظاهری نمیتواند عقده ی باطنی او را تشخیص دهد و نهایتا هنگامی که آن غده درونی موجب فوت درویش میشود طبیب پس از کالبد شکافی او با لخته خونی مواجه شده که در داستان آن را تشبیه به نگین عقیقی کرده اند و روایت میشود که طبیب آن را برای فروش به بازار برده و نگین عقیق پس از دست به دست شدن های پیاپی نزد خلیفه رسیده و او آن را تبدیل به انگشتری برای خود میکند اما زمانی که خلیفه بر خلاف دستور خود و پنهانی به سماع می ایستد ناگهان عقیق انگشتر جامه ی او را خونین کرده و باعث میشود که او به عبرت کار خود برسد.
‎در اشعار مولوی نیز عقیق اغلب نماد عرفان و ایمانی است که ریشه در قلب دارد و از طرفی قلب ما چون غده ای از خون در بدنمان است که این غده همان عقده و گره درونی هر فردیست که در داستان تشبیه به عقیق درخشان، قرمز و خروشان شده است و تنها زمانی بند از این گره باز میشود و قلب ما به تپیدن در می آید که عشق الهی در آن جاری شده و انسان همانند لحظه ی تولد که خداوند از جان خود در تنش دمید و نطفه شروع به تپش کرد بار دیگر با پروردگار خود یکی شود.

استفاده از خبر با ذکر منبع بلامانع است

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

پایگاه خبری، تحلیلی وطن آزاد