گروه فرهنگی «وطن روز»
بهاءالدین محمدی راد، متولد ۱۳۴۵ در شهر سنندج است. وی که فارغ التحصیل رشته هنر های تجسمی است، از سال ۱۳۶۶ فعالیت هنری خود را در مواجه با فضا های هنری در ایام جنگ تحمیلی آغاز کرد.
محمدی راد، در گفت و گو با خبرنگار «وطن روز» درباره روز های آغازین فعالیت خود میگوید: از ۲۰ سالگی به تهران رفتم و در آنجا ساکن شدم. سال ۱۳۶۶ که مصادف با موشک باران تهران بود، به نوعی آشنایی من با هنر نیز میسر شد. برای یک شهرستانی علاقه مند به حوزه هنر مثل من، دیدن فضاهای حرفه ای هنری بسیار ارزشمند است، دیدن سالن های تاتر و سینما، گالری های نقاشی، موسیقی و مکان های آموزشی پس باید حداکثر تلاشم را می کردم که از جریان هنری شکل گرفته در پایتخت عقب نمانم و بیشترین استفاده را داشته باشم.
وی در ادامه گفت: دوره لیسانس و فوق لیسانس را در تهران به پایان رساندم، سپس به مدت ۵ سال برای مطالعه و تحقیق در زمینه بافت بصری مناطقی از جنوب شرق به منطقه ی سیستان و بلوچستان عازم و موفق شدم در دانشکده هنر زاهدان مدیر گروه بخش نقاشی این دانشگاه و مشغول به تدریس شوم و همزمان علاوه بر تدریس، به برگزاری نمایشگاه و فعالیت های پژوهشی، طراحی و نقاشی نیز پرداختم.
محمدی راد در پاسخ به پرسش خبرنگار «وطن روز» در خصوص آموزه های پیشینیان تصریح کرد: در تمام مدت تحصیل از هر فرصتی برای آشنایی با آثار هنری بزرگان طراحی و نقاشی استفاده می کردم. فعالیت های کاری و نوع نگاهشان را مطالعه و بررسی می کردم، اما در عین حال توجه اصلی من به سینما، تاتر، موسیقی و گرافیک بود و به صنایع دستی نیز علاقه نشان می دادم و از طریق شناخت این هنرها به دامنه هنر های تجسمی دست پیدا کردم.
این استاد هنر های تجسمی در پاسخ به ارتباط موسیقی و شکل گیری زمینه های هنری در انسان گفت: این اتفاق که با شنیدن یا فعالیت کردن در حوزه موسیقی، هنر های دیگر در درون انسان متجلی شود در مورد همه مصداق ندارد، اما در مورد من موسیقی زمینه ساز هنر در وجودم بود. دیدگاهی هست که می گوید، ۷۵ درصد از مسائل دیداری انسان از طریق دیدن و تجسم پیدا کردن است، اما من معتقدم، ما قبل از این که ببینیم، چیزهایی را می شنویم و یا حتی لمس می کنیم، پس موسیقی یک جایگاه معنوی دارد و اگر این موضوع را بسط و گسترش دهیم و نگاه تخصصی تری داشته باشیم، انگار پر از رمز و رازهایی است که هم وجود دارد و هم حضور پیدا می کند و قاعدتاً رنگ و لعاب یا رفتار های خودش را با دقت ویژه ای به نمایش می گذارد.
محمدی راد در ادامه پیرامون تاثیر پذیری اش از سفر ها و زندگی در مناطق مختلف ایران در آثارش بیان کرد: جایی مطلبی خواندم که بسیار دوست داشتنی بود، نوشته بود: هنرمندان مثل ظرف هایی هستند که در آنها همه نوع احساساتی ریخته می شود، ولی در کل شخصیت خاص و منحصر به فردی دارند و آن ظرف این قابلیت را دارد که همه آن ها را به فرمی که خودش دریافت کرده و تجربه کرده بپذیرد و به نمایش بگذارد. اگر من یک نوع رفتار در کار و زندگی هنری خود دارم، مطمئناً یک نوع هماهنگ سازی هم درنظر داشته ام که اگر باور و راهکار درستی را برای کار هنری خود انتخاب کردم، مثل زیبایی شناسی حرکتی و یا مثلاً نگاه فولکلور، مطمئناً همه اینها احتیاج به یک نوع نفس و جریان تازه دارند که اتفاقات تازه تری در کار حس و نمایان شود، باغ ذهن نیاز به فراز هایی دارد که ممکن است خیلی دور از انتظار باشد ولی وجود دارد و تا جایی که می شود باید از آنها استفاده، دستچین و انتخاب کرد که به کار خلاقیت و آفرینش و مفهوم خاص بدهد ولی در کل ساختار و قالب تغییر نمی کنند. با این نتیجه بله من قالب کلی کار خود را حفظ کرده ام، اما سعی داشته ام از تمام چیزهایی که درک و تجربه کرده ام، به انتخاب استفاده درست داشته باشم.
محمدی راد در پاسخ به سوال خبرنگار «وطن روز» در خصوص اولین علاقه مندی اش در حوضه هنر تصریح کرد: «موسیقی.» حس می کنم موسیقی زمینه را برای نگاه و توجه داشتن به پدیده تصویری مثل نقاشی و یا طراحی فراهم آورد. البته در راستای کار طراحی و نقاشی پدیده هایی مثل گرافیک، مجسمه سازی، عکاسی، تاتر و فیلم و… بی تاثیر نیستند و در حال حاضر بیشتر فعالیت های آموزشی و برگزاری نمایشگاه و تا حدی هم به کار پژوهش مشغول هستم.
بهاالدین محمدی راد در پایان و در خصوص نشانِ اسب در آثارش گفت: «اسب» در حکم امضاء کار من است و این شاید متاثر از چند اتفاق باشد، مثل سال تولدم که ۱۳۴۵ سال اسب آتشین است، شاید به این دلیل که در سال اول ابتدایی نقاشی اسبی را که برادر بزرگترم کشیده بود به مدرسه بردم و به همه گفتم که من این اسب را کشیده ام و این باعث شد که چیزی در ذهن من شکل بگیرد و من تمایل زیادی به طراحی و نقاشی اسب پیدا کردم و البته در منطقه ای که ما زندگی می کنیم، اسب یکی از پدیده های عجیب است که می تواند پیام آور یا پیام رسان ایده های یک فرد تلقی شود، اسب نجیب و وفادار و قابل اعتماد است و از همان کودکی هر چیزی که به اسب مربوط می شد برای من جذاب بود و من آن را دنبال می کردم و توجه خاصی داشتم و به مرور شکل تخصصی به خودگرفت و زمینه دانشگاه برای من فراهم شد. نگاه به این مسئله را با دقت فرا بصری خودش پیش بردم، به این خاطر اسب برای من هرگز خسته کننده نیست و نمادی از حرکت و همیشه در سفر بودن است که گویی با من پیوند و گره خورده و در قصه ها، افسانه ها ، فرهنگ های ملل مختلف از محبوبیت و جایگاه خاصی برخوردار است و برای پروژه های کاری من شاهنامه یکی از بهترین منابع است.
استفاده از خبر با ذکر منبع بلامانع است