شما اینجا هستید

اجتماعی » فراموش شدگان کرونا

گزارش اجتماعی ــ رعنا امیری

منع تردد آمد. کسب و کارها تعطیل شدند و هیاهوی شهر در سکوت گم شد. در حالی که زیر پوست زمخت پایتخت، هیاهوی ساکنانش، تنها راه چاره برای عده‌ای است. چاره ای برای کار و چاره ای برای نان، برای آنها که راهی برای بقا پیدا کرده بودند اما، داستانشان با کووید-۱۹، هر روز بیشتر و بیشتر تغییر می کند.
کووید-۱۹، هر روز دوستی، آشنایی یا هنرمندی را به سبد خاطرات دست نیافتنی ما می برد، رفتن هایی که دیگر آنقدر ها هم دور نیست.  برای هیچ کس و در هیچ کجای جهان، قابل تصور هم نبود که ویروسی میکروسکوپی جهانی را نگران ماندنش کند، البته جز یک‌جا، آن هم فیلم ها و خیالاتی که جهان پر شده از بیماری، زامبی، موجودات فضایی و از این دست موضوعات را برایمان متصور شده بود. اما واقعیت، ۱۱ ماه است که خود را به ما نشان داده، واقعیتی که در زیر پوست تمام شهرها می چرخد و همانند همه دنیا، ایران را هم با خود همراه کرده و با آمدن آذرماه، آذر های گذشته بدون ویروس را تبدیل به آرزویی شیرین ساخته است. چاره ای جز محدودیت بیشتر باقی نمانده بود و مرگ نزدیک به نیم میلیون ایرانی که از اواخر شهریور به اوج خود رسیده است.

*آغاز محدودیت های جدید
روز ۲۴ آبان در جلسه ستاد ملی کرونا، تصمیم اعمال محدودیت های دو هفته ای با دسته بندی سه سطح هشداری در سه مرحله گرفته شد. مراحل نارنجی، زرد و قرمز از اول آذر، که اعمال محدودیت های جدید در سراسر کشور و بر اساس مرحله رنگی هر شهر شدت و ضعف پیدا می کند. محدودیتهایی که نشان از عقبه نگران مردم و مسئولین از همنشینی نزدیک به ۱۱ ماهه به کووید-۱۹ دارد. آزمونی بزرگ برای همه که با وجود دشواری های اقتصادی، تن به دوهفته محدودیت بزرگ بدهند. محدودیتی که از آغاز بیماری کرونا در ایران تا به این اندازه سفت و سخت گرفته نشد و اگر میزان عقب نشینی ویروس در شهرهای مختلف کشور با توجه به محدودیت دوهفته ای رضایت بخش نباشد، قدم بعدی قرنطینه کامل خواهد بود.
اما قدم اصلی اجرا ی این محدودیت ها به گفته رییس جمهور، نظارت جدی و منظم خواهد بود. اما با توجه به گفته علیرضا رییسی، سخنگوی ستاد ملی مقابله با کرونا،  که در نشست با خبرنگاران گفته است:«هدف تعطیلی کسب و کار نیست بلکه برای کاهش شیوع این بیماری موظف هستیم. شهرستان ها در مرحله دو و سه باید تمامی مشاغل غیر ضروری را تعطیل و فقط مشاغل مورد نیاز مردم باز باشند. بر اساس بررسی های انجام شده بیش از ۱۰۰ شهرستان در وضعیت قرمز است، حتی تهران هم قرمز است. ۱۵۰ شهرستان در وضعیت نارنجی و ۱۵۵ شهرستان هم در وضعیت زرد هستند و سطح شغلی ۴ برای این شهرستان ها اعمال می شود.» اما ایران که قبل از شیوع ویروس هم در سراشیبی اقتصادی و امنیت مالی و شغلی هموطنانمان قرار داشت با شروع کرونا، اقشار آسیب پذیر جامعه، بیش از بیش به انزوا رفته و زندگی خود را در معرض خطر جدی دیده اند.

*مترو، من را نجات داد
اکرم ۲۹ ساله است. ایستگاه به ایستگاه مترو می آید و داخل واگن ها، فرشندگی می کند. می آید تا لوازم آرایشی و گیره موهای طلایی رنگش را بفروشد. او می گوید: «زندگیم راحت نبود ولی هر روز که می گذشت، بیشتر و بهتر در ایستگاه ها جا می افتادم. مجبور بودم که انجام دهم. مجبور بودم در هر ایستگاه سوار ترن ها شوم و سعی کنم مردم حواسشان به من و وسایلی که برای فروش آورده ام باشد.» اکرم  و پدر و خواهر کوچکترش با هم زندگی می کنند. او دانشگاه را به خاطر بیماری پدرش ول کرد تا بتواند کار کند. می‌گوید: «ترم چهارم رشته مدیریت در دانشگاه شبانه اصفهان بودم.» غرور از لحن صحبتش پیداست. زیبا صحبت میکند و به گفته خودش، خیلی دنبال کار گشته اما کارهایی که پیدا می کرد، زمان زیادی از وقتش را میگرفت و برعکس حقوق کمی داشت. «از روزی که به راهنمایی دوستم، برای فروش اجناس، داخل ترن ها کار کردم، وضعم خیلی بهتر شده. هم خرج خانواده ام را می دادم و هم خودم از خودم راضی بودم.» او مترو را نجات دهنده خودش می داند، اما محدودیت های کرونایی کسب و کارش را مختل کرده و خانه نشینی امان او و دو عضو خانواده اش را بریده است و می‌گوید: «خیلی سخت می گذره، بعضی اوقات برای ناهار و شام هم می مونیم. حاضرم تا زمانی که زنده هستم کار کنم. اگر کار نکنم چاره دیگه ای ندارم. کرونا ما رو نکشد، گرسنگی و در خانه ماندن می کشد»
اکرم تنها نیست. بسیارند فروشندگانی که مستقیم یا غیرمستقیم در متروها به فروش جنس مشغولند و با وجود اشکالات عمده ای که در این نوع از کار وجود دارد ولی همانطور که اکرم گفت چاره ای ندارند.

*عزیزی زیر پوست شهر
 نامش «عزیز» است.  چند وقتی است که می دیدمش، درون یک کانکس قدیمی است و حال درستی هم ندارد. خماری دل و دماغ حرف زدن را از او گرفته، پتوی چرکین داخل کانکس را به سرش کشیده و خودش را گوشه‌ای، به اندازه یک توپ جمع کرده. سرش را به صورت دورانی می چرخاند، خیلی ریز و ملموس، انگار سرش سرگیجه گرفته و تنه اش از چرخش سرش تاب می خورد. کانکس کوچک خالی را گیر آورده، آن را هل داده و تا آخر کوچه کشانده و برای شبها در ان اتراق می کند. عزیز نامی است که مادربزرگ پدری برایش انتخاب کرده است. می گوید تنها چیزی که دوستش دارد همین نام است. یک ساعت مانده به ساعت ۹ شب و تا ۴ صبح منع تردد شروع می شود. او خوش شانس است و کانکس کهنه کوچک سرپناهی برایش شده، ولی سرپناه گرمی نیست، سرد است. می گوید: «بخاری که از دهنم در میاد رو میبینی خانم؟ برای سرما است. میفهمی؟ سرد» به سختی می توانستم ببینمش. درون کانکسی که اندازه یک باجه تلفن یا فقط کمی بزرگتر، خودش را جمع می کند. نور موبایلم را که به طرف صورتش می‌گیرم چشم غره ای می‌رود و می گوید: «نکن خانم، نور برای چشم ما ضرر داره» حس شوخ طبعی او این اجازه را به من می دهد از کرونا و عدم تردد بپرسم. می‌گوید: « ای کاش یک روزی میآمدی که حال درست و حسابی داشتم، اما برای من چه فرقی میکنه؟ هیچ فرقی نمیکنه. سگها رو می‌بینی که این اطراف میچرخند؟ من دمخور اونا هم نیستم. مثل مورچه ها میرم و میام. حالی برام نمونده که جلو چشم مردم رژه برم. یه نون داشته باشم همینجا میشینم، جرات ندارم زیاد دور شم خب» عزیز می ترسد. ترس از اینکه «کانکس جان پناهش» را از او بقاپند. همسایه ها از دستش شاکی شده‌اند و هر روز گلایه به این طرف و آن‌طرف می برند.


می‌پرسم: از کی اینجایی؟ می‌گوید: چند ماهی هست، نه دو ماهه. می‌پرسم: با منع تردد چه کار میکنی؟ می‌تونی غذا گیر بیاری؟ می‌گوید: غذا؟ و پوزخندی می زند و زیر پتوی چرکینش پنهان می شود.
به خود می گویم، اگر روزی حال و حوصله بیشتری داشت بیشتر با او گپ بزنم. اما آنچه می دانم حضور صدها «عزیز» است که در زیر پوست شهر، گوشه‌ای کز می‌کنند و حاضر نیستند حتی به گرمخانه بروند تا تنشان گرم بماند. سوز سرما بیداد میکند و منع ترددها باعث شده تهران در این شبهای محدودیت آذرماهی، شبیه هیولای سیاهی باشد که فقط هزاران چشم زرد از میان سیاهی آن پیدا است. انگار نفس نمی کشد و جنبنده ای در آن حرکت نمی کند. هولناک شده، به اندازه کرونا، شهری که هیچ وقت خاموش و ساکت نبود، ناگهان ظرف سه روز  پر از سکوتی شده که وحشت کسب و کارهای روز مزد است. وحشت کسانی که از صبح تا شب، برای خالی نماندن سفره هایشان باید گوشه ای از هیاهوی تهران را به دست می گرفتند.

 

استفاده از خبر با ذکر منبع بلامانع است

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

پایگاه خبری، تحلیلی وطن آزاد